آنچه هم‌اکنون در حال فراگیری آن هستید تکنیک‌هایی از علم  Nlp(ان‌ال‌پی) می‌باشد.

Nlp مخفف Neuro_linguistic programming به معنای برنامه‌ریزی عصبی کلامی می‌باشد.

مفهوم ابتدایی این هست که هرکسی به‌واسطه قدرت کلام می‌تواند بر سیستم عصبی تاثیر بگذارد و ذهن خود و یا دیگری را برنامه‌ریزی کند. درواقع می‌توان گفت، علم موفقیت و تغییرات سریع فردی‌ست، این علم در ایالات‌متحده و اروپا بسیار شناخته شده است. حتی در فرم استخدام برخی سازمان‌هایشان، از میزان آشنایی با Nlp مورد پرسش قرار می‌گیرد!

ان‌ال‌پی

اما داستان شکل‌گیری این علم:

در دهه هفتاد میلادی، دو نفر دانشجو، به نام‌های ریچارد بندلر و جان گریندر، به‌طور اتفاقی در ساعت آزاد دانشگاه با هم آشنا شدند و مشغول صحبت گردیدند. بحث آن‌ها تا جایی پیش رفت که متوجه شدند یک هدف مشترک دارند و آن هدف را در قالب یک سوال، به این شکل مطرح کردند:

آیا موفقیت در زندگی شانسی است یا قاعده و فرمول خاصی دارد؟

آن‌ها باور داشتند که اگر موفقیت شانسی باشد، قطعا هیچ‌کس هیچ نقشی در تعیین آن نخواهد داشت اما اگر قرار باشد قاعده و قانون داشته باشد، باید آن را کشف کنند و در اختیار مردم بگذارند آن‌ها تصمیم گرفتند رمز موفقیت را از موفق‌ترین انسان‌هایی که در دسترسشان بود را بپرسند.

آن‌ها این راه را به‌عنوان سریع‌ترین راهکار ارائه دادند، برای همین فهرستی بلندبالا از اسامی چهره‌های موفق تهیه کردند. با مصاحبه و گفتگوهایی که با این اشخاص صورت گرفت، حجم گسترده‌ای از اطلاعات پراکنده به دست آمد تا اینکه زحماتشان منجر به آشنایی با سه انسان نابغه شد: خانم ویرجینیا ساتیر، آقای فریتز پرلز، دکتر میلتون اریکسون. نتیجه‌ی تحقیقاتشان بر روی این سه نفر، علم Nlp را پدید آورد.

خانم ویرجینیا، متخصص خانواده‌درمانی بود، زوج‌هایی که در آستانه جدایی بودند، بعد از مشاوره با ایشان، به زندگی مشترک برگشته و زندگی عاشقانه‌ای را از سر می‌گرفتند. آقای پرلز، انسان‌شناس و متخصص طب کل‌نگر، یا گشتانت درمانی بود او برای مشاوره و درمان یک سوژه، از همه زوایا به موضوع نزدیک می‌شد و با درک بهتر، نتایج خیلی خوبی کسب می‌کرد. دکتر میلتون، نابغه بزرگ رفتاردرمانی ست. وی، بسیار باهوش و خلاق و تاثیرگذارترین و جذاب‌ترین شخص در تحقیقات ریچارد و جان بود. روش‌های درمانی ایشان بسیار خاص بود تا آنجا که ریچارد و جان، از او خواستند تا سه ماه با ایشان زندگی کنند تا از تمام لحظات، ویدئویی تهیه نمایند.

پس از تحقیقات وسیع، به این نتیجه رسیدند که:

موفقیت، یک علم است؛

فرمول و قاعده دارد؛

برای همه قابل ‌دستیابی ست؛

و مهم‌تر از همه، اینکه قابل آموزش و یادگیری ست.

درواقع Nlp از الگوی رفتاری انسان‌های فوق‌العاده موفق به وجود آمد.

حالا فرمول چیست؟

ساختار کلامی خاص افراد، این ساختار بر روی عمیق‌ترین لایه‌های ذهن تاثیر می‌گذارد و موجب برنامه‌ریزی موفقیت می‌شود. جان گریندر، زبان‌شناسی بود که به تاثیر عمیق و جادویی کلمات بر ذهن، پی برده بود. تمام تلاش ما، شناخت مکانیسم پیچیده‌ی ضمیر ناخودآگاه است. چرا که کلام بر ضمیر ناخودآگاه ذهن تاثیر مستقیم دارد.

ضمیر ناخودآگاه، در قسمتی از نیمکره راست مغز واقع شده است که می‌توان آن را  به‌عنوان قدرتمندترین نرم‌افزار مدیریت اطلاعات که تاکنون شناخته شده، مورد بررسی قرار داد. یک نمونه شگفت‌انگیز از وظایف ضمیر ناخودآگاه این است که در هر لحظه، بر عملکرد ۱۷ میلیارد از سلول‌های بدن نظارت دارد و هم‌زمان در حال برنامه‌ریزی‌های جدید است. با کمی تمرکز بر محیط اطراف، خواهیم دید که هر لحظه در حال دریافت حجم زیادی از اطلاعات هستیم که از محیط به ما منتقل می‌شود مثل تصویر، صوت، بو و … . این اطلاعات عظیم، ابتدا از طریق حواس پنج‌گانه، خواه یا ناخواه، وارد شده، سپس به‌واسطه‌ی سیستم پیشرفته و پیچیده شبکه عصبی، بدون کم و کاست به ذهن راه می‌یابند. از این روست که اطلاعات در اختیار ضمیر ناخودآگاه قرار می‌گیرند، ضمیر ناخودآگاه درواقع قوی‌ترین نرم‌افزار پردازش و مدیریت اطلاعات است. او حجم زیادی از اطلاعات را فیلتر کرده، سپس بر روی اطلاعات باقی‌مانده، پردازش می‌کند، حاصل پردازش‌های ضمیر ناخودآگاه بر روی اطلاعات، برای ما دو دستاورد حیاتی و سرنوشت‌ساز دارد: تولید رفتار و تولید باور.

ضمیر ناخودآگاه ۸۰ درصد شخصیت و سرنوشت ما را می‌سازد. محرک ابتدایی ذهن، کلام است که در ادامه منجر به شکل‌گیری و ساخته‌شدن تصاویر ذهنی و وضعیت احساسی می‌شود او پیام را دریافت و ترجمه می‌کند سپس در اختیار ضمیر خودآگاه قرار می‌دهد.

ما همواره در حال ابراز رفتارهای خاصی هستیم که با آن‌ها موقعیت خود را تعریف می‌کنیم همواره به موضوعاتی باور داریم که مطابق با آن‌ها زندگی خود را پیش می‌بریم به همین دلیل معتقدیم ضمیر ناخودآگاه ۸۰ درصد شخصیت و سرنوشت ما را می‌سازد.

خوب به این پروسه دقت کنید:

پندار 👈 گفتار 👈 رفتار 👈 عادت 👈 شخصیت 👈 سرنوشت

بنابراین بسیار مهم است که نحوه تفکر خود را بشناسیم. چون همه چیز، از تغییر روش تفکر آغاز می‌شود. ضمیر ناخودآگاه ما، پردازش افکار ما را بر عهده دارد، در طول شبانه‌روز، ۶۰.۰۰۰ رشته فکری از صفحه ذهن ما عبور می‌کند که این رشته‌های فکری در سه شکل ظاهر می‌شوند: تصویر، صدا و احساس.

این رشته‌های فکری از منابع مختلفی ایجاد می‌شوند. یا درونی هستند یا بیرونی. هرچه هستند، به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم، در سرنوشت ما تاثیرگذار هستند زیرا ضمیر ناخودآگاه آن‌ها را دریافت می‌کند و بر مبنای همان اطلاعات ما را برنامه‌ریزی می‌کند.

حال به‌صورت تخصصی بحث ضمیر ناخودآگاه را دنبال می‌کنیم.

ابتدا:

قوانین ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه

قانون شماره ۱ ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه، محل دائمی ثبت اطلاعات است.

یک مثال شگفت‌انگیز:

وقتی‌که جنین در رحم مادر، به سن سه ماه و ده روزگی می‌رسد، حس شنوایی او فعال می‌شود، او از طریق حس شنوایی، شروع به دریافت اطلاعات می‌کند. یان مک درمونت، یک اندیشمند علوم ذهنی ست، او مطلبی حیرت‌آور، ذکر کرده است که: نوزادان حتی لحظه تولد را به یاد می‌آورند حالا تصور کنید از سه ماه و ده روزگی که جنین بوده‌ایم تا همین لحظه، در حال کسب اطلاعات هستیم حتی با وضوح و شفافیت بالا. در واقع ضمیر ناخودآگاه، اطلاعات محیط را با تمام جزئیات اسکن می‌کند، یعنی هر بار که پلک می‌زنیم، یک تصویر جامع و کامل از محیط را وارد ذهن می‌کنیم. پس پیشنهاد می‌کنم همین امشب به تابلوی اهدافتان نگاه کنید و پلک بزنید! گفتیم، این اطلاعات، خواه یا ناخواه، وارد ذهن می‌شوند.حتی یک سکانس از یک فیلم می‌تواند، ضمیر ناخودآگاه را برنامه‌ریزی کند، پس لطفا در انتخاب سریال‌هایی که تماشا می‌کنید دقت کنید؛ خداحافظ جم کلاسیک..!

یک مثال جالب دیگر:

در امریکا، یک شهرک واقعی، دقیقا مطابق با سبک زندگی مردم سال‌های۴۰ میلادی ساختند، در حالی که سال ۹۰ میلادی بود. تعدادی سالمند را از خانه سالمندان، بدون اینکه در جریان قرار بگیرند، به آن شهرک انتقال دادند همه چیز دقیقا مثل ۵۰ سال قبل بود یعنی زمانی که آن‌ها، جوان‌های برومندی بودند. این شبیه‌سازی با ظرافت خاصی انجام شده بود، حتی فیلمی که در سینما نمایش داده می‌شد، دقیقا مربوط به دوران جوانی آن‌ها بود، ابتدا متحیر گشتند سپس باور کردند که جوان شده‌اند پیرمردی که کمرش خم شده بود، سلامتی خود را به دست اورد و دوچرخه‌سواری می‌کرد.حتی پیرزنی دندان جدید درآورد! علت چه بود؟ ضمیر ناخودآگاه به‌شدت تحت تاثیر محیط قرار گرفت و آن را باور کرد و تلاش کرد فیزیک بدنی افراد را با محیطی که درک می‌کند مطابقت دهد و موفق هم شد.

بله ما این قابلیت را داریم که ذهن خود را مجددا برنامه‌ریزی کنیم. ریچارد بندلر یک جمله طلایی دارد: “انسان موجودی‌ست برنامه‌ریزی‌شده و قابل برنامه‌ریزی مجدد”. این عالی‌ست! هدف اصلی ما اینجا این هست که ویروس‌های ذهنی خود را پیدا کنیم، آن‌ها را پاک کنیم و برنامه‌ریزی جدید و مفید و سالم انجام دهیم. اطلاعاتی که در ذهن ماست، سرنوشت ما را می‌سازد، باید به آن‌ها دسترسی پیدا کنیم و یک پاکسازی ذهنی انجام دهیم، این حقیقتا امکان‌پذیر هست…

قانون شماره ۲ ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه از انجام هر رفتار، یک منظور مفید و مثبت را پیگیری می‌کند، این منشا تمام رفتارها و عادات ماست او در واقع منطق خاص خود را دارد.

رفتارهایی که برای ما برنامه‌ریزی می‌کند، برای او فاقد مفهوم خوب یا بد است.

یک مثال:

منظور مفید و مثبت = کسب احترام

رفتار انتخابی= کشیدن سیگار

یک مثال واقعی:

پسر ۱۲ ساله‌ای در شب یلدا، در جمع فامیل شاهد صحنه جالبی شد. او مشاهده کرد که به‌محض ورود آقابزرگ، همگی از جا برخاستند و تا زمانی که ایشان در صدر مجلس ننشسته، کسی ننشست این پسر غرق شکوه و عظمت و احترام آقابزرگ است. آقابزرگ سیگاری برای خود روشن می‌کند و کسی هم اعتراضی نمی‌کند. بنابراین او فکر می‌کند سریع‌ترین و بهترین راه کسب احترام، سیگار کشیدن است. او حالا ۳۷ ساله شده و تا زمانی که ریشه سیگاری شدنش را نمی‌دانست، نمی‌توانست سیگار را ترک کند اما حالا ترک کرده و الآن در خدمت شماست!

ما با فراگیری این علوم، می‌توانیم ریشه تمام عادات و رفتارها و باورهای غلط خود را پیدا کنیم، عادات خوب را تقویت نموده و عادات نامطلوب را ترک کنیم. مهم‌ترین نکته در تغییر یک رفتار یا یک عادت، این است که: به منظور مثبت و مفید ضمیر ناخودآگاه احترام گذاشته و آن را حفظ کنیم، در عین حفظ آن، ضمیر ناخودآگاه را طوری برنامه‌ریزی کنیم که رفتارش را تغییر دهد و درواقع رفتار جدیدی انتخاب کند.

یک مثال واقعی دیگر:

خانمی ۳۲ ساله برای مشاوره مراجعه کرد و متوجه شده بود در رابطه با ازدواج موانع ذهنی دارد، اما نمی‌توانست علت دقیق را تشخیص دهد. مانع ذهنی او راجع ازدواج، فیلمی بود که در دوران راهنمایی دیده بود، در انتهای فیلم خانمی از همسرش طلاق می‌گیرد و به خارج از کشور می‌رود و بسیار آزادانه و خوشبخت زندگی می‌کند، تحت تاثیر همین فیلم، یک باور قوی در او ایجاد شده بود :  ازدواج = اسارت

طی این سال‌ها، این باور در ذهن او بشدت حفظ شده بود و حالا که به سن ازدواج رسیده، فعال شده بود و از ازدواج او جلوگیری می‌کرد.

موضوع بسیار حساسی است که یک فیلم تا این حد تاثیرگذار باشد. متاسفانه حقیقت دارد…

بیایید از همین حالا به‌شدت مراقب ورودی‌های ذهن خود باشید:

– شنیدنی‌ها: ترانه‌های غمگین گوش نکنید، اخبار منفی و حوادث گوش نکنید،  به غیبت و بدگویی دیگران گوش نکنید و … .

– دیدنی‌ها: هر فیلم و سریالی را نبینید، اخبار جنگ و جنایت و حوادث نبینید و … .

– خواندنی‌ها: هر مجله‌ای را نخوانید، هر خبری را نخوانید،  پیام‌های منفی و گله و شکایت که به دستتان می‌رسد نخوانده حذف کنید و … .

– حس کردنی‌ها: یک ترانه به‌ظاهر ساده، موجب برنامه‌ریزی قوی در ذهنتان می‌شود؛ اگر خوب و مثبت باشد، برنامه‌ریزی مثبت انجام می‌شود اما اگر ترانه‌ای باشد که مفهوم آن منفی و غم‌انگیز باشد، برنامه‌ریزی منفی انجام می‌شود و … .

پس بسیار مراقب باشید. ما در دنیای امروز متاسفانه هجوم اطلاعات منفی به ذهن ما، بسیار زیاد است. کافیست نگاهی به تیتر روزنامه‌ها بیاندازید، کافی‌ست به تیتر اخبار رادیو و تلویزیون گوش فرا دهید. باور کنید، اگر قرار باشد خبری به شما برسد، از طریق خاص خود می‌رسد. مضرات اخبار بیشتر از فواید آن است…

به سوالی که مطرح می‌کنم فکر کنید، چگونه می‌توانیم ورود اطلاعات به ذهن را کنترل کنیم؟

قانون شماره ۳ ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه، بسته‌های اطلاعات مختلف که در فواصل زمانی گوناگون، دریافت کرده را، به هم ربط می‌دهد و از کنار هم قرار دادن چند معلوم، یک مجهول را کشف می‌کند.

 باز هم یک مثال واقعی:

یک شخص با حالتی کاملا طبیعی، به قصد رفتن به محل کار، از خانه خارج می‌شود در طول مسیر به‌صورت اتفاقی چشمش به یک بطری نوشیدنی که در پیاده‌رو بوده می‌افتد؛ از آن می‌گذرد. کمی که پیشتر می‌رود، در آن سوی خیابان، کسی را می‌بیند که با مشت بر صورت کسی می‌کوبد؛ از آن‌هم می‌گذرد. وقتی به محل کارش رسید، کاملا مضطرب بوده حالت تهوع به او دست می‌دهد طوری که مجبور می‌شود به خانه بازگردد…

علت چه بود؟ خوب که فکر می‌کند متوجه می‌شود که در کودکی، مادرش از همان نوشیدنی که بطری‌اش را در پیاده‌رو دیده بود می‌خورده و در حالت مستی به او مشت و لگد می‌زده. دقیقا دو صحنه بی‌ربط.. اما موجب تداعی یک خاطره ناگوار شده است.

دقت کنید که ضمیر ناخودآگاه تا این حد قوی عمل می‌کند. همچنان که پیش می‌رویم ابهامات شما برطرف می‌شود و به‌تدریج دلایل احساساتی که تجربه می‌کنید را درمی‌یابید. به همین دلیل است که ما در طول شبانه‌روز، نوسانات احساسی زیادی را تجربه می‌کنیم. تمام موضوعات اطراف ما، به‌نوعی تداعی‌کننده خاطرات خوب و بد زندگی است. عملکرد ضمیر ناخودآگاه، آن‌قدر قوی ست که دقیقا فایل مربوط به آن زمان را، در میان انبوه اطلاعات موجود در ذهن، بازیابی می‌کند.روی آن کلیک کرده و آن را باز می‌کند در نتیجه همان شرایط مشابه برای ما تکرار می‌شود.

عوامل تداعی‌کننده اتفاقات ناگوار گذشته، هنوز در محیط زندگی ما وجود دارند اما جای هیچ‌گونه نگرانی نیست. همه این‌ها راه‌حل دارد. ما این توانایی را داریم که خود را از هر شرایط نامطلوبی جدا کرده و به شرایط مطلوب برسانیم. ما موضوعی داریم بنام: اصل کنترل اطلاعات. با درک و بکارگیری آن می‌توانید از برنامه‌ریزی‌های تکراری گذشته رها شوید. این اصل برای جلوگیری از ورود اطلاعات منفی به ذهن، سه راه پیشنهاد می‌دهد:

– ترک محیط: ساده‌ترین راه این است که محیط حامل اطلاعات منفی را ترک کنید. اما خب مسلما این کار همیشه عملی نیست.

– عوض کردن موضوع: اگر قادر هستید حتما بحث را عوض کنید. مثلا اگر کسی از انفاقات دوران جنگ برای شما صحبت می‌کند، بگویید: بله در همان سال‌ها بود که مثلا رضا به دنیا آمد و اگر دوباره به صحبت‌هایش ادامه داد، بگویید: رضا الآن مردی شده واسه خودش چقدر هم خوش‌تیپ شده درست مثل آقا مصطفی! این‌گونه، شما ضمن تایید حرف گوینده و احترام به احساساتش، به طرز نامحسوسی موضوع آزاردهنده را به یک موضوع جدید و غیر مخرب تغییر داده‌اید، هرچند این کار هم همیشه عملی نیست. پس چه گلی به سرمان بزنیم؟

– ایجاد یک گفتگوی درونی فوق‌العاده مثبت، قوی و تاثیرگذار، متناسب با شرایط موجود: “منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن” این راهکار همیشه عملی است، با همین مصرع می‌توانیم از ورود اطلاعات مخرب جلوگیری کنیم..

نتیجه‌گیری:

در هر زمان و مکان، اگر احساس کردید که در معرض اطلاعات منفی قرار دارید، یک ساختار کلامی مثبت، قوی و تاثیرگذار متناسب با شرایط موجود را انتخاب کرده و به‌صورت گفتگوی درونی تکرار کنید…

اساس مباحث ما، بر شناخت و برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه استوار است پس لازم است این بخش از ذهن را بیشتر بشناسیم..

قانون شماره ۴ ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه، اطلاعات غیرمستقیم را بهتر و شفاف‌تر دریافت می‌کند و سریع‌تر برنامه‌ریزی می‌شود.

این به‌ظاهر ساده به نظر می‌رسد اما هیپنوتیزورها، از همین اصل برای درمان استفاده می‌کنند. گفتیم که ضمیر ناخودآگاه دائم در حال دریافت اطلاعات است و بر مبنای همین اطلاعات برای ما برنامه‌ریزی می‌کند. او مسئول تولید رفتارها و باورهای ماست، حتی در هنگام خواب و در کمال ناباوری تا ۲۴ ساعت پس از مرگ هم فعال است. او پس از مرگ، هنوز از طریق حس شنوایی، در حال دریافت اطلاعات از محیط است!

حتما تاکنون تجربه کرده‌اید که در حال تماشای تلویزیون یا خواندن مطلبی هستید و شخصی که نزدیک شماست، صدایتان میزند اما متوجه نمی‌شوید این نشان‌دهنده چه حالتی ست؟ نشان‌دهنده این است که کانون توجه ضمیر ناخودآگاه شما، بر موضوع دیگری ست و در این حالت خاص، ضمیر ناخودآگاه شما، به طرز شفاف و نزدیکی در دسترس قرار گرفته است. به این حالت می‌گویند: ترانس، خلسه، آلفای ذهنی. هر سه مورد صحیح است، یعنی معنای هر سه یکی است.

این یک شرایط خاص است زیرا در این حالت، ضمیر ناخودآگاه قابل برنامه‌ریزی توسط پیام ضمیر خودآگاه است. اما یک مسئله وجود دارد؛ اینکه وقتی ما در این حالت هستیم، نمی‌توانیم خودمان را برنامه‌ریزی کنیم! پس بهترین روش این است که از دیگران بخواهیم هر زمان که دیدند ما ناخودآگاهانه در این حالت هستیم، یک جمله مثبت و تاثیرگذار به ما بگویند، جمله‌ای که موجب برنامه‌ریزی درست و مفید شود.

از این روش برای برنامه‌ریزی مثبت و مفید دیگران، بخصوص تربیت فرزندان استفاده کنید!

وقتی کودکتان غرق تماشای تلویزیون، یا بازی کامپیوتری است و ارتباطش با محیط اطراف کاملا قطع شده است، مثلا مسواک زدن را به او یادآوری کنید. در کمال ناباوری مشاهده خواهید کرد که پس از پایان این حالت، اولین کاری که می‌کند مسواک زدن است!

خانم‌ها می‌توانند از این تکنیک، برای درخواست‌های مهمشان از همسرشان استفاده کنند. مثلا مرد خانه غرق تماشای مسابقه فوتبال یا فیلم است، خانم خانه از آشپزخانه با او حرف می‌زند، بعد که می‌بیند مرد حواسش به او نبوده، تازه ناراحت هم می‌شود!

حالا فهمیدید چه زمانی مناسب‌تر برای درخواست‌هایتان است؟!

یک مثال دیگر:

در سخنرانی‌های قوی آدولف هیتلر، او در واقع حواس جمعیت مخاطب را، بر روی نحوه بیان قوی و حرکات فیزیکی خود جلب می‌نمود و در باطن، آن‌ها را برای ادامه جنگ و خشونت برنامه‌ریزی می‌کرد.

یک مثال واقعی دیگر:

مادری برای مشاوره مراجعه و از بی‌نظمی‌های فرزندش شکایت کرد، از او خواسته شد زمانی که فرزندش مشغول انجام کاری است، گوشی تلفن را بردارد و با یک مخاطب غیرواقعی شروع به صحبت کند و در حین مکالماتش بگوید: چند روز است پسرم بسیار منظم شده و به‌محض رسیدن از مدرسه، اتاقش را مرتب می‌کند. او پس از چند بار انجام دادن این کار نتیجه مثبت گرفت.

در واقع این فرآیند اساس علم هیپنوتیزم را تشکیل می‌دهد، یعنی مشغول ساختن ضمیر خودآگاه به یک موضوع و در همان لحظه برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه. دوستانی که ریلکسیشن و مراقبه گروهی انجام دادند نیز این تجربه را دارند.

قانون شماره ۵ ضمیر ناخودآگاه

ضمیر ناخودآگاه، همواره مطابق با جدیدترین اطلاعات برنامه‌ریزی می‌شود!

این هم می‌تواند خوب باشد هم بد. اول جنبه منفی آن را با یک مثال توضیح می‌دهم: خانمی را فرض کنید که برای کاهش وزن به باشگاه می‌رود، بسیار تلاش و ورزش می‌کند. او همیشه با حس شادی از باشگاه خارج می‌شود و اثرات مفید ورزش را حس می‌کند. با خودش جملان تاکیدی مثبت هم می‌گوید: مثل من لاغر و خوش‌اندام هستم. اما وقتی به منزل می‌رسد همسرش می‌گوید: این همه باشگاه میری اما هیچ تغییری نکردی! این جمله‌ی نابودکننده، درواقع همان جدیدترین اطلاعاتی ست که منجر به برنامه‌ریزی می‌شود، البته از نوع منفی…

حالا جنبه مثبت ماجرا. زندگی شیرین می‌شود… سریال آیینه یادتان هست؟ آقایی به سمت بازار در حال حرکت است، دوستش را می‌بیند که می‌گوید: کار و کاسبی خرابه، بازار خوابیده، خرید و فروش نمیشه و.. . با این حساب، او با ناراحتی به سمت حجره‌اش می‌رود. هنگام عصر، مغازه‌اش پر از مشتری می‌شود. دوستش در حال عبور سلام می‌کند و می‌گوید: خدا رو شکر اوضاع کسب و کار بهتر شده، بازار تکانی خورده. این جمله، همان برنامه‌ریزی جدیدی ست که تمام برنامه‌ریزی‌های منفی قبلی را بی تاثیر می‌کند.

نتیجه‌گیری:

همیشه خودتان، جدیدترین و قوی‌ترین برنامه‌ریزی مثبت را وارد ذهنتان کنید و اجازه ندهید محیط روی شما تاثیر بگذارد. ضمیر ناخودآگاه، بخش اعظمی از روان آدمی را تشکیل می‌دهد

که دربرگیرنده امیال، آرزوها، خواسته‌ها و … فرد است. اگر ضمیر را به کوه یخ تشبیه کنیم، آن قسمت کوچک از کوه یخ که بیرون از آب است، ضمیر خودآگاه آدمی‌ست و آن توده‌ی عظیم یخی زیر آب که بسیار بزرگ‌تر است، ضمیر ناخودآگاه است. ضمیر ناخودآگاه، روان آدمی است…

همه ما طالب موفقیت و رشد و تعالی هستیم، هرکس که مایل به پیشرفت باشد، الزاما باید ضمیر ناخودآگاه خود را بشناسد و با منطق خاص آن آشنا شود، زیرا ضمیر ناخودآگاه ۸۰ درصد شخصیت و سرنوشت ما را می‌سازد…

بیشتر وارد جزئیات می‌شویم تا بدانیم ضمیر ناخودآگاه اطلاعات ذهن را چگونه برنامه‌ریزی می‌کند. ضمیر ناخودآگاه، مجموعه اطلاعات دریافتی را از یک فیلتر ذهنی عبور می‌دهد و در واقع اطلاعات دلخواه خود را از حجم فوق‌العاده اطلاعات ورودی، انتخاب می‌کند.

یک مثال:

شما برای شرکت در یک سمینار، وارد سالن می‌شوید،  مطالبی که از طرف سخنران در حال ارائه است، برای شما مهم است. چون اساسا شما به همین قصد آمده‌اید. اما ضمیر ناخودآگاه شما، به‌محض ورود به سالن، شروع به اسکن نمودن اطلاعات با تمام جزئیات می‌نماید. او تعداد چراغ‌ها، صندلی‌ها، رنگ رویه صندلی‌ها، تعداد افراد حاضر، چهره تمام افراد، صداهای محیط و عطرهایی که در محیط منتشر است را با دقت ثبت می‌کند. پس از پایان سمینار، فقط بخشی از صحبت‌های سخنران را به حافظه اصلی شما منتقل می‌کند و مابقی اطلاعات را فیلتر می‌کند. البته فیلتر شدن اطلاعات، به معنای حذف آن‌ها نیست، بلکه به معنای انتقال آن‌ها، به بایگانی راکد حافظه است و اطلاعات برگزیده را به حافظه اصلی منتقل می‌کند. اما هنوز پردازش صورت نگرفته است. ضمیر ناخودآگاه، بخشی از اطلاعات را در پایه‌های سطحی ذهن نگاه می‌دارد، از این حیث که این اطلاعات به‌زودی برای شما مفید خواهد بود، اگر از این اطلاعات استفاده نشود، پس از مدتی آن‌هم به بایگانی راکد منتقل می‌شوند. اما جای نگرانی نیست، زیرا در شرایط خاصی، این اطلاعات قابل بازیابی هستند.

ضمیر ناخودآگاه، مهم‌ترین بخش اطلاعات را در اختیار گرفته و طبق همان اطلاعات، دو دستاورد مهم برای ما به ارمغان می‌آورد: تولید رفتارهای ما و  تولید باورهای ما. اما مسلما، این رفتارها و باورها همیشه درست نیستند. ما می‌خواهیم بیاموزیم که بتوانیم رفتارهای نادرست را حذف کنیم و از تاثیر باورهای مزاحم جلوگیری کنیم. برای این کار ضمیر ناخودآگاه باید در شرایط خاصی باشد.

شرایط آلفای ذهنی:

شرایطی‌ست که ضمیر ناخودآگاه، هوشیار، فعال، در دسترس و مهم‌تر از همه اینکه، قابل برنامه‌ریزی توسط پیام‌های ضمیر خودآگاه است، در این حالت خاص روانی، برنامه‌ریزی بسیار قدرتمند انجام می‌شود و مهم‌تر اینکه، استوار و ماندگار خواهد بود. یک برنامه‌ریزی مطمئن و دائمی. تاثیرگذار ترین برنامه‌ریزی‌های ذهنی در این حالت انجام می‌شود.

فرهنگ‌های مختلف، هر یک به تناسب میزان درک خود، نامی انتخاب کردند:

در آمریکا، بخاطر قدرت فوق‌العاده ضمیر ناخودآگاه، نام او را غول درون گذاشتند!

در اروپا، بخاطر یادگیری سریع، پاکی و بی‌آلایشی، نامش را کودک درون گذاشتند.

و در کشورهای جنوب شرقی آسیا، به‌واسطه جو خاص مذهبی و عقاید ویژه خود، نام او را خدای درون گذاشتند.

ما ضمن احترام به عقاید همه، می‌گوییم: ضمیر ناخودآگاه، قوی‌ترین نرم‌افزار مدیریت اطلاعات ذهن است.

اما شرایط آلفا چیست؟

برای درک بهتر این شرایط، مهم‌ترین بخش امواج ذهنی را به‌اختصار توضیح می‌دهم.

۱- امواج گاما، با فرکانس بالاتر از ۳۰ هرتز

۲- امواج بتا، با فرکانس ۱۴ الی ۳۰ هرتز

۳- امواج آلفا، با فرکانس ۸ الی ۱۴ هرتز

۴- امواج دلتا، با فرکانس ۴ الی ۸ هرتز

۵- مواج تتا، با فرکانس صفر الی ۴ هرتز

همه این حالات را در طول شبانه‌روز تجربه می‌کنیم.اما امواج آلفای ذهنی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. ما در شبانه‌روز دو حالت استثنائی را تجربه می‌کنیم:

۱- فاصله بین بیداری و خواب

فاصله زمانی ست که سرمان را روی بالش می‌گذاریم تا زمانی که به خواب عمیق فرو رویم.

۲- فاصله بین خواب و بیداری:
فاصله زمانی از موقعی که صبح چشمانمان را باز می‌کنیم تا موقعی که از رختخواب خارج شویم.

این دو زمان، طبیعی‌ترین و غنی‌ترین حالات ذهنی است که ما تجربه می‌کنیم. فعالیت ذهن در حالت آلفای طبیعی، ۱۸ برابر حالت عادی است، این حیرت‌آور است؛ اما این مقطع زمانی برای همه یکسان نیست. در افراد مختلف بین ۷ ثانیه الی ۲۰ دقیقه متغیر خواهد بود.

نتیجه‌گیری:

حالا که از ویژگی‌های خاص حالت آلفای ذهنی آگاه شدیم، می‌توانیم از این شرایط ویژه، در جهت برنامه‌ریزی اهداف خود استفاده کنیم. از امروز رعایت کنیم که در فاصله بین بیداری و خواب و بالعکس، فقط و فقط و فقط به اهدافمان فکر کنیم و از فکر کردن به گرفتاری‌ها و اشتباهات گذشته خودداری کنیم. چون فعالیت ذهن، ۱۸ برابر حالت عادی است و ضمیر ناخودآگاه، مستعد قوی‌ترین برنامه‌ریزی‌ها می‌باشد. پس اگر به مشکلات فکر کنید ۱۸ برابر تشدید می‌شوند و اگر به اهدافتان فکر کنید، ۱۸ برابر به آن‌ها نزدیک‌تر می‌شوید!

این مقاله را در قالب فایل pdf دریافت کنید تا راحت‌تر مطالعه کنید!

لینک دانلود این فایل به ایمیل شما ارسال خواهد شد:

بخوانید:  تکنیک گفتگوی بین قسمت ها در nlp

در صورت عدم مشاهده‌ی ایمیل، پوشه‌ی اسپم ایمیل خود را نیز چک کنید.

 

6 دیدگاه در ان ال پی و تکنیک‌هایی از آن
  1. سلام مطالب سایت تون عالی اند، واقعا از خوندنشون لذت بردم. سپاس

  2. درود برشما 

    مطالب ارزنده ومفیدی رو ارایه کردید.

    همواره موفق ثروتمند باشید

  3. سلام

    مطالب ارزنده وخیلی خوبی بود امیدوارم که همچنان بدرخشید….


[بالا]

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0

Your Cart